-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1383 19:30
این روزها به به مناسبت فرارسیدن فصل مبارک و میمون تابستان ، و درراستای گرم شدن بیش از حد هوا، همچنین بلند شدن روزها ، ایضا وفور پدیده ای به نام اوقات فراغت در بین جوانان برومند این مرزوبوم ، متاسفانه شاهد گسترش ویروس H.I.V .............." با عرض پوزش از شما شنوندگان محترم بخاطر اشتباهی که گلاب به روتون ، روم به دیوار...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1383 19:29
1) این روزها تب انتخاب رشته خیلی داغه . امروز به عنوان مشاور توی یکی از مراکز انتخاب رشته ( البته رایگان ) نشسته بودم و رفتار بچه ها رو زیر نظرگرفته بودم . دو گروه از بچه ها خیلی راحت قابل تشخیص بودند : یه عده بچه درسخون هایی بودن که رتبه شون خوب شده و الان با مقادیر متفاوتی از احساس های غرور توام با لذت موفقیت و...
-
مامان گلی !!!
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1383 19:27
مامان جون ....... می خوام بهت بگم دوست دارم مامان گلمممم....روزت مبارک باشه .... ولی آخه روم نمیشه از بس که بدم .... میدونم که به نظر تو ولی این طوری نیست از بس که نازیییییی ..... پس منم چشامو می بندم و با چشم بسته داد می زنم : " مامان گلم روزت مبارک "
-
زندگی همین شادی های کوچک است !!!
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1383 19:25
یکی از محکمترین اعتقادات من توی زندگی همین جمله کوتاهه .می تونم بگم که با تمام وجود حسش کدم و هنوز هم هربار که تجربه اش می کنم ، همون طراوت و تازگی بار اول روبرام داره.نمیدونم بار اول دقیقا کی بود اما اصلا مهم نیست .... چون هر اولین باری خاطره انگیزه ولی این یکی از اون اتفاقاتیه که هربارش می تونه اولین بار باشه. اون...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1383 19:23
پشت دریاها شهری است که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است ... بام ها جای کبوترهایی است که به فواره هوش بشری می نگرد دست هر کودک ده ساله ی شهر شاخه معرفتی است مردم شهر به یک چینه چنان می نگرند که به یک شعله به یک خواب لطیف خاک موسیقی احساس تو را می شنود و صدای پر مرغان اساطیر می آید در باد پشت دریاها شهری است که در آن...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1383 19:22
زمان چه دیر می گذرد... و لحظات حدیث کهنه انتظار را تکرار می کنند! من از لحظه لحظه ی خود خسته ام... من از شرارت این همه قلب و بیگانگی این همه صورت خسته ام..... من از فاصله این همه دست و تنهایی این همه دوست خسته ام..... من از تکرار این همه روز ، من از تکرار این همه شب من از تکرار این همه حرف و تکرار این همه درد خسته...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1383 19:21
چی؟؟؟ خدا !!!! شاید تو زندگیتون لحظه هایی روتجربه کرده باشین که احساس می کنین غم همه دنیا رو ریختن سر دلتون ....حوصله هیچ کس و هیچ چیز روندارین ....توی همچین وقتایی نه میشه نشست، نه میشه خوابید، نه میشه فکر کرد، نه میشه حرف زد.شاید فریادزدن بتونه یکمی آدموتسکین بده.(البته من ترجیح می دم که تا جایی که میشه این کار رو...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1383 19:20
افق تاریک، دنیا تنگ نومیدی توان فرساست ... می دانم ! ولیکن ره سپردن رو به سوی روشنی زیباست ... می دانی ؟؟؟ به شوق نور در ظلمت قدم بردار به این غم های جان آزار دل مسپار که مرغان گلستان زاد که سرشارند از آواز آزادی نمی دانند هرگز لذت و ذوق رهایی را ! و رعنایان تن در نور پرورده نمی دانند در پایان تاریکی شکوه روشنایی را !
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1383 19:19
حرف اول یادش بخیر، یادش بخیر، یادش بخیر...... یاد همه ی خاطره ها بخیر ، تک تک تیک تاک های ساعت... دونه دونه ی Picxel هایی که کنار هم قرار گرفتند تا دفترچه خاطرات ذهنم رو بسازند . حالا این اصلا مهم نیست که بعضی صفحه ها Resoulution شون بیشتره ، بعضیا کمتر .... مهم اینه که همشون رو دوست دارم و باهاشون زندگی میکنم. خیلی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1383 19:17
ای مهربان ! اگر به دیدنم آمدی برایم چراغی بیاور .... و دریچه ای که از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگرم . مرسی ....دمت گرم !!!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1383 13:54
این هم واسه آزمایش
-
برای آزمایش
دوشنبه 2 شهریورماه سال 1383 13:30
برای آزمایش