سلام!

از شانس بد ما، انتخابات دقیقا افتاده وسط امتحانهای ما! البته شایدهم امتحانای ما افتاده توی انتخابات. هرچی که هست اصلا موقع مناسبی نیست واسه امتحان دادن و از اونجایی که انتخابات خیلی مهمتر از امتحانات می باشد، بدینوسیله اعلام می کنم که اینجانب به هیچ وجه برای شرکت در امتحانات بدموقع پایان ترم آمادگی نداشته و بنابراین  ــ طبق روال گذشته ــ از من انتظار نمرات درخشان نداشته باشید... والسلام علیکم!


این چند روز واقعا وقت نکردم به اینجا سر بزنم ولی دیدم شاید آخرین وقت برای جواب دادن به سوال فائزه الان باشه...

من توی مطلب قبلی چون خیلی مختصر نوشتم شاید نتونستم دقیقا منظورم رو برسونم...

امیدوارم دلایلم برای شرکت در انتخابات به نظرت منطقی بوده باشه... پس می رم سراغ جبهه مشارکت! ببین منظور من از اینکه معین نماینده یک جبهه اس به اسم جبهه مشارکت این نبود که معین خوبه چون جبهه مشارکت خوبه! منظور من این بود که معین چون به نظر بعضی ها اشکالاتی داره ــ از جمله اینکه می گن اقتدار لازم رو برای مدیریت نداره و یا اینکه بیش از حد صادقه  ــ به خاطر اینکه یک حزب ــ که تشکیل شده از چند تا آدم چیز فهم! با وجود همه اشکالاتی که داره ــ حمایتش میکنه شاید بتونه خیلی از اشکالات معین رو پوشش بده، یعنی اینکه معین تنها کاندیدایی هستش که یک نفر نیست و یک گروهه و از اونجایی که همیشه گفتن کار گروهی نتیجه خیلی بهتری داره، شاید واقعا این بار هم نتیجه این مشارکت واقعا چیز خوبی از آب دربیاد، هرچند که به قول خود دکتر معین ایران کشور پدیده های بی نظیره و بنابراین شاید این تئوری هم اینجا نتیجه عکس بده!

این که گفتم معین در شرایط فعلی بهترینه ، دلیل اولش همین بود که در بالا اشاره کردم و دلیل دومش هم اینه که واقعا بین اون 7 نفر تو یکی رو به من نشون بده که فقط بشه در موردش یک ثانیه فکر کرد تا من به همونی که تو گفتی رای بدم! البته این بهترین بودن معین در شرایط فعلی مربوط به وقتیه که تو قبول کرده باشی باید در انتخابات شرکت کرد!

و دلیل اینکه در مورد خاتمی حرف زده بودم و به این نتیجه رسیده بودم که باید به معین رای داد این بود که اگه ما قبول کنیم که خاتمی قدم های بزرگی رو در شرایط خفقان اون روز ایران برداشت و باعث شد که الان خیلی چیزها نسبت به 8 سال پیش تغییر که چه عرض کنم، کلا زیر و رو بشه و کمترین نتیجه اش همین راه باریکه اییه که باز شده برای نفس کشیدن پس نباید گذاشت که چیزهایی که توی این 8 سال به سختی به دست اومده به همین راحتی از دست بره.

 یک چیزی که خیلی جالبه  شعارهای نامزدان محترم هست که همه شون دم از اصلاح می زنن و حرف های خاتمی رو با یکمی تغییر حفظ کردن و دوباره دارن به خورد ملت میدن... و این هم خودش نشون دهنده تاثیر بزرگیه که خاتمی روی تفکر مردم و مهمتر از همه حاکمیت جامعه گذاشت . از گفتن همه این حرف ها می خوام نتیجه بگیرم که از بین این نامزدهای محترم که حرف های همه شون کمابیش شبیه به هم هستش، باید گشت و اونی رو پیدا کرد که اعتقاد قلبی داره به اون چیزی که میگه... در این بین دکتر معین تنها کسی هست که حرف های جدیدتری می زنه، از ادامه اصلاحات میگه و برای ادامه دادن اون حرکتی که 8سال پیش شروع شده برنامه های جدیدی داره که این برنامه ها هم در شرایط فعلی کم نیستند از اون چیزی که خاتمی   اون موقع میگفت، این برنامه ها الان ممکنه حرف های بزرگی به نظر برسند ولی شاید اگه خاتمی هم سال 76 می گفت که چندسال بعد این همه تغییر در جو ایران به وجود خواهد امد، کمتر کسی می تونست بپذیره. چیزی که هست به نظر من یک نوع پختگی در رفتار و گفتار دکترمعین احساس می شه حتی نسبت به آقای خاتمی، معین سعی میکنه با شعور و خرد مخاطبش ارتباط برقرار کنه نه با احساساتش و این چیزیه که به نظر من یکی از بزرگترین حسن های دکتر معین نسبت به رقیبانش هست. از اون سخنرانی های پرشور که سال 76 تونست مردم رو عاشق خاتمی بکنه ــ که البته برای شروع یک حرکت مردمی در مقیاس بزرگ مطمئنا ضروری بود ــ دیگه خبری نیست. الان معین می دونه که مردم به تدریج با این مفهوم آشنا شدن و الان دیگه میدونن که چی میخوان. پس دیگه نیازی به تهییج مردم نیست یعنی برای یک پله بالاتر رفتن، کمک گرفتن از احساس مردم و روی موج عواطف اونها حرکت کردن کار اشتباهیه...اون چیزی که الان نیازه یک پختگی در سطح جامعه است و اینجا باید از شعور  و خرد مردم کمک گرفت.

حتی من به عنوان کسی که همشهری دکتر معین هستم ، از اینکه او کوچکترین تبلیغی در مورد شهرش نمی کنه ، به او افتخار می کنم. چرا که با وجود اینکه زادگاه او چیزی جز افتخار براش به همراه نداره اما از بیم اینکه به قومی نسبت داده بشه و یا روی موج احساسات مردم شهرش سوار بشه، هیچ حرفی از شهر زادگاهش نمی زنه و این تنها باعث افتخار من می تونه باشه.

 

الان ساعت 2 نیمه شبه و من هم متاسفانه فردا امتحان دارم. اما لازم میدیدم این حرف ها رو بگم .

شب بخیر.

به امید پیروزی دکتر معین!

 

سلام!
خوب امروزم که مسابقه فوتباله و قراره ایشالله گوش شیطون کر این دفعه بدون سکته و سردرد و دپرشن عمومی بریم جام جهانی...




آقای خاتمی هم که ورزشگاه و دیگه همه چی آماده اس تا یه جشن اساسی بگیرن ملتتتت...خوش بحال اونایی که تهرانن...نه فاءزه بی معرفت؟

همین الان شنیدم که دکتر معین یکشنبه قراره بیاد دانشگاه ما...اگه اصفهانی هستین یکشنبه ساعت ۱۰ شب دانشگاه صنعتی اصفهان
راستی امشب هم خانم کولایی ولایت ما تشریف دارن...بعد از مسابقه فوتبال....انشالله شب خوبی خواهد بود!
یه خبر دیگه هم همین الان خوندم که فیلم انتخاباتی دکتر معین فردا شب ۵شنبه ساعت ۷:۴۵ از شبکه اول پخش میشه...یادتون نره!

به امید جشن پیروزی دکتر معین....

به کوری چشم بعضی هااااااااااااا

پ.ن: قالیباف هم که دیگه شورش رو در آورده: اینجا و اینجا و اینجا !

"رنگ سبز ویژه انتخابات است. "

سلام!

حالا چرا سبز؟ همونطور که می بینین گوشه وبلاگ یه قسمتی رو اضافه کردم در مورد اخبار انتخاباتی دکتر معین که از وبلاگ الپر گرفتمش. بخاطر سواد نصفه و نیمه من در مورد طراحی، باز دوباره اون رنگ سبزه نمیدونم از کجا پیداش شد و این قسمت به رنگ سبز دراومد! منم از اونجاییکه میدونم دست استکبار جهانی در کاره ، همه لینک ها رو سبز کردم که هم تنوعی باشه هم اینکه مثلا ویژه انتخابات باشه! ولی این قسمت جدید یا "فید خبری" ابتکار جالبیه... خوشمان آمد! لااقل توی یه وقت کم میشه عناوین اخبار رو خوند، بخصوص که سایت های مشارکت رو دارن یکی پس از دیگری هک می کنن....

چند نفر توی پست قبلی پرسیده بودن چرا معین؟ ببینید، در مورد این دوره از انتخابات میشه دو تا کار انجام داد: 1. رای داد.  2. رای نداد یا به عبارتی تحریم!

من شخصا قانع شدم که تحریم کردن توی شرایط فعلی کار درستی نیست یعنی اینکه اون نتیجه ای رو که باید، نمیده. بخاطر جو جامعه و آگاهی نداشتن اکثریت مردم و اینکه اطلاع رسانی در این مورد اونطور که باید نمی تونه انجام بشه، تحریم فقط می تونه شرایط رو از چیزی که هست بدتر کنه. شاید انتخاب بین بد و بدتره ولی به هرحال کنار کشیدن کار درستی نیست.

پس اگه قانع بشیم که باید رای داد، تنها کسی که در این بحبوحه قحط الرجالی! به چشم میاد دکتر معین هست! نمیگم بهترینه ولی از بقیه خیلی بهتره! چیزی که خیلی مهمه اینه که دکتر معین نماینده یک حزبه و حزب مشارکت هم با وجود همه اشکالاتی که داره اما حاصل 8 سال خون دل خوردن یه ملته! برای مایی که ـ منی که ـ اولین تجربه مون از سیاست دوم خرداد بوده و یک سوم از عمرمون توی دوران اصلاحات گذشته، تنها کسی که به عنوان یه رهبر سیاسی می تونیم ازش نام ببریم آقای خاتمی هست و الان دکتر معین شاید تنها کسی باشه که می تونه این مسیر رو ادامه بده و جای آقای خاتمی رو پر کنه اگه بیانیه اش رو بخونین متوجه میشین...

خاتمی برای ما ها یه اسطوره اس، نمی دونم مطلب "اشک ها و لبخند ها" ی ابراهیم نبوی رو خوندین یا نه؟ از خاتمی گفته و از لبخندش و از اینکه اومدنش مبدا تاریخ شد، از تمام هزینه های که در این راه داده شد، از همه جنگ هایی که کردیم و کردند تا نبینند تا نشوند و ....تا بمانند. اما امروز بعد از هشت سال خیلی چیزا عوض شده، این رو از شعارهای کاندیداها به راحتی میشه فهمید. همه این ها رو مدیون خاتمی هستیم و ..... لبخندی که سالهاست گم شده!





 "هشت سال پیش ما پاک ترین روح ممکن را بر صندلی نشاندیم. خاتمی در این هشت سال می توانست بی حرمت شود، می توانست رودرروی مردم بایستد، می توانست سووال نکند و پاسخ ندهد. می توانست قدرت و ثروت بخواهد. می توانست همچون همه قربانیان این صندلی نکبت و شوم دیگران را خفه کند و از بودن و ماندنش شادمان باشد، اما خاتمی چنین نکرد. خاتمی علیرغم همه آن کارهایی که نکرد، اما کاری کرد که در تاریخ قدرت ایران بی سابقه است. خاتمی هشت سال شریف ماند..........  "

به هرحال من تصمیم گرفتم به دکتر معین رای بدم و از شمام میخوام که اگر به نظرتون منطقیه این کار رو بکنین.... نباید اجازه بدیم این همه زحمت بی نتیجه بمونه....


به امید پیروزی دکتر معین!

سلام!

خوبین؟ خوشین؟ خوش می گذره؟ چه خبر؟ چی کارا کردین؟ همه چی خوبه؟ ....... خدا رو شکر !

این دو سه هفته خیلی همه چی شلوغ پلوغ شده بود. ولی خدا رو شکر الان یکم بهتر شده تا.... 18 خرداد که امتحانات شروع بشن...

ولی همونطور که می دونین این ها مشکلاتی نیستند که باعث بشن من در اولین فرصت نپرم توی نت ! بنابراین دلیل به روز نکردن وبلاگ هیچ کدوم اینا نیست... همونطور که می دونین دوباره تب سیاست  و جو انتخابات همه رو اخذ! کرده و منم قاعدتا از این موضوع مستثنی نیستم وقتی که میام اینجا 1000 تا صفحه رو با هم باز می کنم و اونقدر مشغول می شم که اصلا یادم میره که یه سری به اینجام بزنم... ولی یه کار مفیدی که همین الان انجامش دادم این بود که لینک همه اونجاهایی رو که سر می زنم بذارم توی وبلاگ تا بلکه به بهونه اونا یه سری هم به این بیچاره ! بزنم...

خوب الان چی بنویسم دیگه؟ تنها خبرای مهم همین خبرای انتخاباته که من دیگه ترجیح می دم چیزی در موردشون ننویسم...

تا اطلاع ثانوی: فقط معین!

من از سلاله درختانم
تنفس هوای مانده ملولم می کند
پرنده ای که مرده بود به من پند داد که پرواز را بخاطر بسپارم

در سرزمین قدکوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند
چرا توقف کنم ؟
من از عناصر چهار گانه اطاعت می کنم
و کار تدوین نظامنامه ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست

مرا تبار خونی گل ها به زیستن متعهد کرده است
تبار خونی گل ها
می دانید ؟»

سلام!
امشب بعد از مدت ها دوباره حس نوشتن رو  پیدا کردم. نمی دونم چرا این مدت اصلا دست و دلم به قلم ( یا همون کیبورد خودمون! ) نمی رفت... و نمی دونم الان چی شده که یهو دلم تنگ وبلاگ شد و بعد از ساعت ها وقت تلف کردن، به این نتیجه رسیدم تنها چیزی که آرومم می کنه... نوشتنه!
دوباره آخر ترمه و کلی درس و مخش! جمع شده روی هم و بقیه اش رو هم که خودتون می دونین... :((  من هم این ترم مثلا ترم هشتم و پروژه و سمینار و هزارتا کوفت و زهرماره دیگه خراب شده روی سرم و منم از اونجاییکه اصولا آدم درسخونی نیستم... در عین کمبود مطلق! وقت، نشستم دارم وبلاگ می نویسم! (البته همه کیفش به همینه! )
برام دعا کنین این ترم به خوبی و خوشی تموم بشه... بقیه اش حله!!!

خوب، اینم از غرنامه این دفعه!

از اخبار براتون بگم که دوباره از فردا تحصن دانشگاه ما شروع میشه و قراره اگه تا دوشنبه شب جوابی بهشون داده نشد ( که مطمئنا جوابی داده نمیشه، وقتی که این طرح داره همزمان در همه دانشگاههای معتبر کشور مثل صنعتی شریف، امیر کبیر، خواجه نصیر، تهران و البته صنعتی اصفهان  :Dانجام میشه، یعنی که دیگه کار از کار گذشته و هیچ گوشی، این فریادها رو نخواهد شنید!!! ) ــ حال کردین پرانتز رو ؟!؟! ــ صبح سه شنبه برن تهران و روبه روی مجلس تحصن کنن... من که شخصا پایه این برنامه هام، چون هیجان خونم شدیدا افتاده پایین :P ... ولی گذشته از این، فکر می کنم بخاطر نزدیکی به انتخابات، زمان خوبیه برای اعتراض به این مسئله ، و برای جلوگیری از به تشنج کشیده شدن جو جامعه، بالاخره، یه کسی جواب این نخبه های کشور! رو خواهد داد.

چهارشنبه پنج شنبه هم نمایشگاه کتاب بودیم. من واقعا عشق می کنم از دیدن این همه کتاب...ولی حیف که قیمت ها خیلی بالاست و ...باید تنها به دیدن شان قناعت کنیم!!!
شماره گذاری غرفه ها رو دیدن چقدر افتضاح بود؟ منکه همه اش داشتم دور خودم می چرخیدم!

دوباره امشب هوایی شدم...زده به سرم! همه اش بخاطر سفره و شب و جاده! نمی دونم این جاده چی داره که منو اینطوری می کنه ؟ هوایی می شم، آشفته می شم، دلم یجا بند نمی شه ............. عاشق می شم !
باز دوباره احساس می کنم که کسی در باد فریاد می زند... دلم می خواد با یکی حرف بزنم... احساس می کنم دارم خفه می شم از بس گفتم کسی می آید... کسی دیگر... کسی بهتر... کسی که مثل هیچ کس نیست!
نه! دیگه بسه...او هر کس یا هرچیزی که هست، همین دور و بره ، یعنی باید باشه...اگه نیست، پس چرا من اینقدر واضح حس اش می کنم؟ صدای نفس هاش رو می شنوم و می بینم که داره نگام می کنه....
اما، من به همین راضی ام! به اینکه گاهی احساس کنم شاید، کسی هست! و دلم براش تنگ بشه و بعد .... خودم و تنهایی ام!

مرسی که گوش دادین به حرفام...حالا آرومتر شدم.
شب بخیر.....

خدایا!

نمیخوای بس کنی؟ نمیخوای تمومش کنی؟ تا کی باید ادامه پیدا کنه؟؟؟

قرارمون این بود که ما شروع کنیم و تو کمک کنی که تموم بشه....

اما این یه دفعه رو ما شروع نکردیم...شروع شده بود ، واسمون شروعش کردن...

واسه اینه نشستی کنار و فقط نگامون می کنی؟

یه عمره داریم پشت سر هم تک می خوریم و فرصتی نداریم واسه پاتک زدن...

اونام اینقدر پرروشدن که دیگه حتی نمیشه امیدی به فکر ومنطق نداشتشون داشت.

توام که اصلا انگار نه انگار....

نمی دونم، شاید این تیکه از دنیا که ما توشیم فیلتر شده...آره ؟ واسه اینه که نمی بینیمون؟

به خدا خسته شدم از بس ازت خواستم تمومش کنی...

آخه وقتی از همون اول همه چی اشتباه بوده، ادامه دادنش چه فایده ای داره ؟

تا کی باید بشینم و نگاه کنم و هیچی نگم؟ یه وقت دیدی از دستم در رفت، اون کاری که نباید بکنم کردماااااا

خدایا! تا دیر نشده ما رو دریاب...

ببینمون این پایین مایینا ...ببین دست و پازدنمون رو ، نذار اینجوری بگذره...چیزی نمونده تموم بشیما ، خودت می دونی واسه خودم نیست فقط که دارم میگم...پای خیلی ها این وسط گیره....

 

***

خدایا!

خدایا!

خدایا!

 

تا کجا باید دوید ؟؟؟  یا رب بیچاره شدم....

خدایا
            برای سال نو
            ازت شیرینی می‌خوام
            با یه لباس قشنگ
            یه عروسک گنده
            و اگه ممکنه یه ذره عشق
            حتی اگه فقط یه ذره کوچولو مونده باشه!
                                                                     فالکو

سلام...سال نو مبارک!

رسم و رسوم و سنت های ایرانی واقعا چیزهای جالبی هستن...اینکه میگم "چیزها" فکر نکنین لغت بهتری پیدا نکردم که گفتم چیز...یعنی چرا واقعا هم پیدا نکردم ولی الان با توجه به حالات روحی من همین چیز لغت کاملا مناسبیه.
همیشه به قشنگی این رسوم اعتقاد داشتم هنوز هم دارم و واقعا به این چیز! ها افتخار میکنم ولی الان که دارم این مطلب رو می نویسم فکر کردن بهشون هیچ حسی رو در من به وجود نمیاره! و من از اونجایی که خیلی آدم صادقی هستم!!! دلم نمی خواد الکی از خودم بنویسم!
نمی دونم چرا؟ ولی عید امسال اصلا حال نداد. فقط خونه تکونیه خوب بود...چون امسال اولین سالی بود که من رسما کمک کردم و این تنها حس خوب عید امسال بود... سالای پیش بحث عیدی گرفتن هم واقعا مبحث جذابی بود ولی امسال اکثر فک و فامیل عیدیه رو دودر کردن... یعنی که دیگه بزرگ شدم و این حرفا...شایدم یکی از دلایلی که امسال زیاد حال نکردم همین باشه که فهمیدم دیگه به چشم خیلی ها بزرگ شدم :(  یکی نیست بهشون بگه بابا! از قدیم گفتن بزرگی به عقله به سن و سال نیست که !!! بخدا این اداها رو دارم واسه دوزار عیدی در نمیارم... ولی اینکه می بینم یکسال دیگه هم گذشت و من هنوز اندر خم یک کوچه ام خیلی غم انگیزه...
چند روز دیگه هم دوباره همه چی میشه مثل پارسال...همون آدما، همون در و دیوارا ، همون دانشگاه ، همون فکر و خیالا ، و همون خودم!!! این از همه اش بدتره... کاش میشد ای خوده رو عوضش کرد اونوقت شاید همه چی عوض میشد...بیخیال اصلا!
آره، خلاصه که سال نو شده و اینااااااا ... حالا اینکه سال نو شده چه دردی از کی دوا می کنه بماند. شاید فقط همون خونه تکونیه یه فایده ای داشت و اینکه به در و دیوارای خونه که نگاه می کنی یه ذوقکی می کنی...واسه بقال و چقال محله هم چرا، ایییییی بدک نبود! اونم هرچی جنس مونده بود رو شب عیدی داد دست مردم به چند برابر قیمت و در نتیجه هم دکونش رو تکوند و هم جیبای مردم رو! واقعا فایده سال نو چیه ؟ کی به "سال نو مبارک" ای که چپ و راست به ملت قالب می کنه از ته دل اعتقاد داره؟ همون رسومات! ــ ای که گفتم در بالا خیلی خوبن و گلن و اینا ــ به چه دردی میخوره؟ این دید و بازدیدای زورکی وقتی نه دلت واسه طرف تنگ شده نه در بعضی موارد اصلا ازش خوشت میاد... وقتی هم که برمیگردی از خونشون کله طرف رو میذاری بار! ( یعنی غیبت اش رو میکنی! ) غیر از کدر کردن روح خودت و طرفت چه فایده ای داره برات؟؟؟ نکن برادر من! چرا الکی خودت رو زجر می دی؟
کاش وقتی میگیم "سال نو مبارک" بفهمیم داریم چی میگیم...عادت و تکرار روح و ذهنمون رو گندونده ... کاش بدونیم سال نو فقط شیرینی و آجیل و کفش و لباس و سبزه و ماهی قرمز و فیلمای مزخرف تلویزیون و 13 روز بیکاری و علافی و عیدی ! و حتی خونه تکونی نیست! سال نو این نیست که یادت باشه تاریخ که می زنی بجای 3 آخر بنویسی 4 ! شاید اگه هر سال یه روزی به نام اول فروردین نداشت بیشتر قدرشو می دونستیم...این چرخیدن تاریخه که باعث میشه ماهم هی دور خودمون بچرخیم...این تکرار شدن هر سال شیرینی و آجیله که نمی ذاره بفهمیم چی شد؟ تا چشم به هم بذاری جای اون چهاره میذاری پنج و بعدم با یه ظرف آجیل می شینی فیلم سینمایی تکراریه امسال رو می بینی.....

جون من بیدار شو .... سال جدیده هاااااااااااا !!!

علی شیرجان