۱. قرار بود که من هرروز یه مطلب جدید بدم ولی توی این یه هفته خبر جالب جدیدی نشنیدم که توجه ام رو جلب کنه ضمن اینکه پروژه ای که قرار بود تا بهمن روش کار کنیم رو فرمودن که تا 15 مهر بیشتر فرصت ندارید و این بود که این هفته اصلا وقت نکردم!
۲.یه جمله زیبا از ابراهیم نبوی:
میدانی! انسان موجود غریبی است. وقتی میخواهد خود را به تمامی به یک تن واگذار کند کم میاورد و وقتی میخواهد خود را به هزار تن واگذار کند، هنوز بسیاری از گوشههایش خالی میماند.
۳.اون دیواره بود گفتم دور خوابگاه دختران دانشگاه ما کشیدن، خرابش کردن!!!! وقتی یه کاری می کنن که قبلش هیچ فکری نکردن اینه که هنوز گل دیواره خشک نشده مجبور میشن خرابش کنن...خیلی جالبه!
حالا دلیل این زندانی کردن دخترا این بوده که چون دختران عزیز ما نیاز به تفریح داشتن می خواستیم براشون سرسره و تاب بسازیم!!! کسی نیست بهشون بگه این همه جا! یه دفعه وسط محوطه خوابگاه که از هزار تا سوراخ دید داره ؟؟؟ تازه قرار بوده در مورد اینکه چند تا تاب و چند تا سرسره لازمه، نظرسنجی کنن!!!!!!!!! حال می کنین دموکراسی رو ؟
اوه تاب و سرسره برای دخترهای دانشجو؟!!!!!
خوب یهو ژتون عروسک هم بدن دیگه! راستی این قسمت وبگردیها خیلی جالبه.. مخصوصا اون جریمه ی نقدی برای حجاب! که دسته گل نماینده ی شهر ما بود!!!
از آشنایی با بلاگت خوشحالم .موفق باشی
این چاپلین هم قربونم بره بیکار بوده هی زرت و پرت واسه دخترش نامه می نوشته ها! ولی یکی از نامه هاشو که من خوندم و خیلی معروفه.. به طرز عجیبی شبیه همین نصیحتهای مامان بزرگای خودمون دیدم!
آخ آخ آخ...
مرا ببوس برای آخرین بار.. تو را خدا نگهدار... که می روم به سوی سرنوشت!