سلام!
ü از اونجایی که چند وقته آپدیت نکردم و دلم می خواد یه چیزی بنویسم....
ü از اونجایی که اصلا به هیچ عنوان حس نوشتن ندارم ، حتی اگه در مورد رنگ آسمون باشه !!!!
ü از اونجایی که بد جوری احساس زرد بودن بهم دست داده ....
ü از اونجایی که فقط یه نفر توی این دنیا حال الان منو درک می کنه....و این شعرش بدجوری به دلم نشست....
بهترین کاری که از دستم برمیاد اینه که بجای هر حرفی این شعر رو براتون بنویسم.....
میخوام یه شعر بگم
آسمان آبیست
نه سفید است
نه خاکستریست
نه، مثل اینکه بنفش است
ای وای - نه - سیاه شد!
آسمان در شعر من مدام رنگ عوض میکند
اصلا بهتر است رنگ آسمان را ول کنم
آسمان، آسمان است دیگر!
اینکه شعر لازم ندارد!
.........................................................................
و یه درد دل کوچولو:
دیدی بعضی وقتا یه چیز گنده توی دلته که بدجوری پاشو گذاشته رو مخت و هی نیشگونت می گیره...و دلت می خواد راجع بهش با یکی حرف بزنی....
ولی این کارو نمی کنی ، یعنی نمی تونی بکنی! چون متهمت می کنن به "برو بابا دلت خوشه" یا مثلا یه چیزی تو مایه های " بیشین بینیم بااااا حال نداری ".....در نتیجه نگفتنش از گفتنش خیلی بهتره. حداقل دیگه غصه ات نمی شه که چرا کسی تحویلت نگرفت !
تازه بدتر از اون! یه وقتایی یه چیزی داره مثه خوره روحتو می خوره...یه جوری که هر وقت یادت میاد می خوای از عصبانیت، شایدم از غصه داد بزنی... ولی اینم نمی شه به کسی گفت...چون از همون اولش کسی باهات موافق نبوده، و حالا که زدی کار رو خراب کردی و یجورایی ضایع شدی... عمرا بتونی به کسی بگیش!
درمان مورد اول اینه که اینقدر بهش فکر کنی تا اهمیتش رو برات از دست بده... و درباره ی مورد دوم باید کلا فراموشش کنی تا اهمیتش رو از دست بده....
فکر کردن یا فکر نکردن....مسئله اینست!!!
نتیجه اخلاقی: هیچ چیزی توی این دنیا نباید برات اهمیت داشته باشه ...از کنار همه چیز رد شو...به همین راحتی!
و در پایان، شعر زیبایی از معینی کرمانشاهی :
با هوس عاشق آن چشمه نوریــم هنوز
وای و صد وای کز این مرحله دوریم هنوز
دیگران رهسپر ثابت سیــــــــــاره شدند
ما بر این خاک سیه مست غروریـم هنوز
زنده کش بوده و با مرده پرستی شادیم
این گواهیـست که ما طالب گوریـم هنوز
دوزخی تا نبــود سوی عبادت نرویـــــــم
چه تـــوان کـــرد که ما طالب زوریم هنوز
راحت خویشتن از دست قضا می جوییم
تشنه لب بر سر این برکه شوریـم هنوز
فعلا!
سلام خوبی پردیس جان قشنگ بود خیلی . راستی منم امروز یا همین الان آپدیت کردم . منم دلم گرفته بود آپدیت کردم . مرسی. متن قشنگی نوشتی . دوست دارم ..سهیل
ای ول آبجی
متن باحالی بود
منم شعر میگم ولی نه واسه هر کسی
این متنایی که نوشتی این دو تا شعر از دلت بیرون اومده بود خوب؛ به دل ما هم نشست دیگه
سلام پردیس جون
خوبی دخترم؟
میخواستم بگم سلام ومیخواستم بگم روزبه روزقشنگ ترازروز قبل مینویسی اما چرااینقدرغصه دار؟
تازه میخواستم بگم خیلی چیزای دیگه رواما زنگ میزنم بهت میگم
همه چیزوکه نمیشه گفت!!!
فاطمه هم سلام می رسونه
یاحق
سلام خوبی وبلاگ قشنگی داری . منم جدیدن شروع به کار کردم . در ضمن همدانشگاهی سهیل هم هستم . لینک و لوگوتو گذاشتم تو وبلاگ . خوشحال میشم بی یای خانومی . قربانت.دوست جدید تو مریم